این قسمت رو گذاشتم که در مورد دوران بچگی خودمون بگیم
درمورد شیطونی هامون بگیم
همه میتونین در نظر دهی بنویسین و به اسم خودتون ثبت میشه وحتی اگه خواستید توی وبلاگ در قسمت جدا میذارم فقط بهم بگید
اول خودم میگم
وقتی بچه بودم خیلی شیطونی میکردمهمیشه یه جایی از بدنم زخم بود
یک روز با داداشم و دخترخالم و پسرداییم خونه پدربزرگم بازی میکردیمآخی خدا رحمت کنه پدربزرگمو خیلی دلم براش تنگ شده
خوب بگذریم داشتیم بازی میکردیم که من بایستی بقیه رو پیدا میکردم. چشمامو بسته بودم که پیداشون کنم یک دفعه سرم خورد به دیوار انقدر گریه کردم که اروم نشدم گفتم چون من داشتم دنبال شما میگشتم سرم اینجور شده باید سر شما رو هم بکوبم به دیوار و این کارم کردم ولی از اون به بعد توی هیچ بازی نذاشتن من چشمامو ببندم و دنبالشون بگردم
من بچه ی آخر و عزیز دردونه ی همه بودم . همه دوستم داشتن حتی همسایه ها و بیشتر وقتها به خونه هاشون میبردن ( ما تو آپارتمان زندگی می کردیم ) . نشستن سر سفره ی کسانی که دوستت دارن و لوست میکنن خیلی میچسبید ...
من از پدر و مادرم کتک نخورده بودم یادم میاد برای اولین بار فکر کنم اول دبستان بودم که بی ادبی کردم و بابام یه سیلی زد و جاش رو گونه ام موند بعد خودش نگذاشت چند روزی به مدرسه برم تا خوب بشه ... هر کدوم از همسایه ها هم که منو می دید میومد در خونه مون و گلایه میکرد که بچه رو چرا اینطور زدی و من هم کیف میکردم ...
یه بارم خونه ی بابا بزرگم مهمون بودیم عموم گفت میخواد منو خواهرم رو با موتورش به خونه مون برسونه که تو کوچه ی خودشون تصادف کردیم و من و خواهرم از پشت موتور افتادیم و زخم و زیلی شدیم . زانوم خیلی زخمش عمیق بود همه نگران شدن . من هم از اون موقع دیگه سوار موتور نشده ام راستش هنوز هم میترسم !!!
بهار عزیز مرسی که خاطرات بچه گی رو زنده کردی ...
دوستت دارم ...
سلام بهار جان تبادل لينك من هم همچين پيامي ميده تو از توي خود وبلاگ تنظيم كن لينك ها رو
در مورد اهنگم بايد قبل از تمام برنامه هات كپي شه يعني هر برنامه رو بايد اول اسكريپت كپي كني نه اخرش